ای کاش اینقدر ریزبین نبودم
تا دروغ ها ، حقه ها ، بزدلی ها را پشت صورتک ها نمی فهمیدم
تا دل های ساده و با محبت و مهربان و دستهای پینه بسته را
که قربانی دروغ ها و حقه های دیگران می شوند را نمی دیدم
ای کاش اول زندگی ، خدا برای ما یک واحد فلسفه زندگی می گذاشت
تا حداقل حساب آدمها روشن بود و پشت نقابها و لقب ها پنهان نمی شدند
یا رومی رومی یا زنگی زنگی ...
حالم بهم می خورد از آدمهای دروغگو و ترسو و ریاکار
زندگی هر روز برایم سخت تر می شود در کنار این آدمها
انگار راه نفسم را می بندند ...