جلو آفتاب قرمز شده بود . یه پسر بچه تپل شاید 10 - 11 ساله .
نگاه به بساطش کردم چند تا کنده کاری های چوبی جلوش بود . یه یا علی برداشتم .
گفتم : اینار رو خودت درست کردی ؟ گفت : آره .
بهش گفتم : چرا پشت دیوار ایستادی ؟ اینطوری که کسی نمی بیندت .
گفت : آخه نمی خوام جلو راه مردم رو بگیرم . شاید خجالت می کشید . نمیدونم .
اما من بیشتر از اون شرمنده شدم . چقدر ما اسراف می کنیم !
حتما به خونوادش کمک میکنه . چقدر آدمها هستن که بیکار می گردن و این بچه ...
ای کاش ما مردانگی و غیرت رو از تو یاد می گرفتیم .